در بازي شطرنج، علاوهبر ضرورت آشنايي با فن و قواعدِ بازي براي پيروزي، شرط ديگري نيز لازم است و آن، اين است كه شطرنجباز بتواند حركتهاي بَعدي رقيب را حدس بزند. آن كسي برندهي بازي است كه ذهن طرف مقابل را بخواند و كسيكه تنها با تكيهزدن بر فنون، پاي در اين ميدان بگذارد، بيگمان بازنده خواهد بود.
اين اصل، ويژهي بازي شطرنج نيست؛ بلكه شامل تمام حوزهها، از جمله ساحت سياست نيزميشود.
سياستمدار باهوش كسي است كه ميدان بازي را تعيين و نقشها را در اين ميدان، خود مهندسي ميكند. سياستمداري كه نتواند ترفندهاي رقيب را تشخيص دهد، با پاي خود، در ميدانِ رقيبساخته، به نفع او و به زيان خود، قدم خواهد گذاشت و به تصور پيشبرد اهداف خود كه در مواقعي، ظاهري آرماني دارد، درواقع، در خدمت اهداف دشمن قرار ميگيرد.
سياستمداري كه مرزهاي دشمني و دوستي را تشخيص ندهد، بهآساني در كنار دشمن، به طرف دوست سنگ پرتاب ميكند؛ بنابراين، سياستمداري در عصر ما، سخت و پيداكردن سياستمدار اصولمحور و هوشمند نادر است. دشمن باهوش بهسان اشباح هولناكي مرزهاي سيمخاردار فكري و فرهنگي را درمينوردد و سياستمدار كمهوش را ناخواسته همراه خود ميكند و او ناآگاهانه جان و دلش همنوا با آهنگ دشمن به ترنّم درميآيد و خود، پيشگام سوزاندن فرصتهاي آرماني ملت خويش ميشود. خيزش ملتهاي مسلمان، در روزهاي جشن و سرور ايرانيان، باعث غرور ملي و عقيدتي شده است.
طوفان انقلاب مردم مصر و تونس و اكنون يمن، اردن، بحرين، الجزاير و... ابَرقدرتها را گيج و سرگردان كرده و پژاوك صداي ملت ايران، در 33 سال پيش، نويدبخش خاورميانهاي جديد است. هرچند غربيها تمام تلاش خود را بر مصادرهي انقلاب مردم مصر مبذول داشتهاند؛ باوجوداين، هم آنان هم خود ملتها نيك ميدانند كه اين جنبشها ريشه، در انقلاب رهاييبخش ملت ايران دارند. حال كه آنان در حوزه سنتي خود، مات شدهاند، لذا تلاش ميكنند، از طريق 1. سرسپردگاني همچون منافقان و سلطنتطلبها 2. بعضي سياستمداران كمهوش داخلي، ميدان بازي را عوض كنند.
مرور مواضع كارشناسان و سياستمداران غربي ظرف بيست روز گذشته، بهخوبي نمايانگر اين هدف مزبور است، لذا ميبينيم آنان بارها بهنگراني خود، مبني بر شباهتهاي اتفاقات منطقه و انقلاب ايران اذعان ميكنند. درنهايت هم، در سناريوي مشتركي بسيج شدند كه علقه حركتهاي ايجاد شده با انقلاب ايران را بگسلانند و قدمي نيز جلوتر رفتهاند و آنهم، استفاده از يك زخم داخلي است كه اتفاقات پس از انتخابات رياستجمهوري دهم، باعث ترَ در ستون خيمهي نظام، يعني نيروهاي وفادار به انقلاب شده است. در آن زمان، هشدارهاي بسياري داده شد كه هرچه سريعتر اين ترَ پُر و ترميم گردد؛ اما با كمال تأسف اين ترَ نهتنها ترميم نشد، بلكه هرروز با زاويهدارشدن بخشي از سياستمداران داخلي، ژرفترگرديده. عمق اين شكاف بهحدّي رسيده كه آنان مرز خود را با دشمنان فراموش كردهاند و به مرزبندي با دوستان برخاستهاند. دلسوزان وقتي شنيدند كه گروهي 25بهمن را به جاي 22، نشانه رفتهاند و فراخوان و مشاركت در آن روز دادهاند، متوجه شدهاند كه اين عمل يكي از مصاديق بههمريختگي مرزها و حركت در ميدانِ دشمن ساخته است. اين در حالي است كه تعميق اين شكاف و فروريختن ستونهاي نظام به آوارشدن سقف، بر سر همگان منتهي ميشود و طبيعي است كه آن هنگام، نه تو ماني و نه من .
نظرات شما عزیزان: